ارمیاارمیا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره

كم كم دارم بزرگ ميشم

فصل پاییز

  اگه روزی از من میپرسیدن چه فصلی رو دوست دارم میگفتم همه فصل ها رو دوست دارم به جز پائیز پائیز واسم نمادی از دلتتگی بود با روزهای کوتاه و دلگیرش و بیهوده اش   اما حالا با تولد زود بهنگام ارمیا تو روزهای اخر پائیز بهترین بهونه رو دارم که عاشق پائیز باشم واسم دیگه پائیز عطر و بوی دیگه ای داره و همه چیزهایی که ازشون بدم میاومد تبدیل شدن به دوست داشتن و ارمیا زیباترین دلیلشه             ...
23 بهمن 1390

بدون عنوان

ارمیای نازم امروز 58 روزه که وارد زندگی من شدی وای که چقدر نازی باورم نمیشد بعد از مبینا بتونم کس دیگه ای رو اینقدر دوست داشته باشم این حسی که نسبت به تو و مبینا دارم خیلی فراتر از دوست داشتن و عاشقیه با همه بیخوابی ها و خستگی ها و گریه هات باز هم دیوونه وار دوست دارم وقتی که خوابی و توی خواب میخندی دنیا من تبدیل به بهشت میشه بهشتی که فقط من و تو هستیم و خدا بهشت زیر پای مادرها نیست بهشت توی قلب مادرهاست وقتی عاشقانه بچه هاش رو نگاه میکنه و چشماش از شوق پر از اشک میشه بهترین هدیه برای یه مادر سالم بودن و صالح بودن بچه هاش هست خدایا من مراقب فرشته های من باش خدای من اعتراف میکنم از وقتی ارمیا رو به من دادی بیشتر دوست دارم چون فهمیدم ک...
21 بهمن 1390

دوماهگی ارمیا

خیلی دوست داشتم زودتر بیام و همه تغییراتی رو که هر روز در ارمیا کشف می کنم رو بنویسم اما واقعا نگهداری از دو تا بچه خیلی سخت بوده و همین جا به همه مادرهایی که دو تا بچه دارن خسته نباشید میگم خیلی کم وقت واسه خودم پیدا میکنم اون هم فقط زمانی هست که پیش مادرم هستم و در نگهداری ارمیا کمکم میکنه ارمیای ناز من دو روز دیگه دو ماهش کامل میشه خیلی قیافه اش اندامش خصوصیات اخلاقی اش تغییر کرده و هر روز یه چیز جدید رو کشف میکنیم صدای گربه هاش رو میشناسیم با کدوم گربه خودش رو لوس میکنه با کدوم گریه گرسنه است یا خودش رو کثیف کرده یا اینکه برای احساس ارامش نیاز به بغل کردن داره هر روز بزرگتر میشه و من شاهد این معجزه بزرگ خداوند هستم و از تمام این لحظا...
21 بهمن 1390
1